نزول لاهوتیان به ناسوت
آن شب آسمان رنگی به سیاهی دل کافران ، به خودگرفته بود. آنقد تیره که کسی نفهمید آنچه از آن میبارد چیست؟ شاید با خود اندیشه کردند که دارد شهاب میبارد؟! اما هیچکس نفهمید که این نور، نور لاهوتیانی است که به سمت ناسوت می آیند!!! خدایا مگرچه شده که اینها به زمین می آیند؟ این صدای کیست که فریاد میزند:( قم یا ابتا والله ). این صدا برای مدینه غریبه است اما سوز غریبی دارد! کسی نفهمید که بعد ازین قرار است مدینه هر روز این صدا را بشنود. اما من میشناسم این صدا را با آنکه قرنها از آن فاصله دارم! آخر این صدایی است که بار ها در گوش زمان پیچیده است. صدایی است که در اعماق وجود هر انسانی ریشه دارد. این صدا ، صدای فاطمه است. دختر آخرین پیامبر که در سوگ پدر فریاد میزند. چه کسی میداند چه گذشت بر فاطمه درشب فوت پدر. آن شب پروردگار ، فرشتگانی را به زمین به خانه پیامبر فرستاد تا هم تسلای خاطری برای فاطمه باشند و هم روح حبیبش را به ملکوت اعلا به نزد خالق بی همتا ببرند. سال ها بعد صدای فاطمه بار دیگر در این شب شنیده شد اما از ورای این جهان. این بار او همنوای با لاهوتیان بود. این بار فاطمه در غم غربت فرزندش فریاد شیون برآورده بود. خدای را به قضاوت میخوانم که چه گذشت بر فاطمه؟! آنگاه که در گودال قتلگاه، برای بار سوم فریاد برآورد:(یا بنیً).
السلام علیک یا اهل البیت النبوًة
السلام علیک یا رسول الله، السلام علیک یا حسن بن علی ایًها المجتبی یاابن رسول الله، السلام علیک یا ثارالله،
یا وجیهان عند الله اشفعی لنا عندالله