اگر محمد (ص) ماه آسمان شکافت، آن ملجم مرادی ماه زمین شکافت، لیک آن شکافتن کجا و این شکافتن کجا!آن معجزه برحق احمد است وین معصیت کبیره ابن ملجم است، لیک آن امید کجا و این گناه کجا!دنیا مجال نفس کشیدنش نداد بعد ازآنهمه سال که گلویش گرفته بود، فریاد او که در آسمان هفتم شنیده شد، فزت ورب الکعبه صدای سرشکسته بود،

شش ماه قبل از هجرت در چنین شبی معراج پیامبر صل الله علیه و اله اتفاق افتاد. در آن لحظات پیامبر خداوند را دید و با او به گفتگو پرداخت.عده ای رویت خداوند را قلبی و عده ای حسی دانسته اند.نظامی در «مخزن‏الاسرار» روءیت خداوند توسط پیامبر را با همین چشمان حسی به صراحت تمام بیان می‏دارد:

آیت نوری که زوالش نبود

دید به چشمی که خیالش نبود

مطلق از آنجا که پسندیدنی است

دید خدا را و خدا دیدنی است

دیدن او بی‏عرض و جوهر است

کز عرض و جوهر از آنسوتر است

دیدنش از دیده نباید نهفت

کوری آنکس که به دیدن نگفت

دیدن معبود پسندیدنی است

دیدنی و دیدنی و دیدنی است

دید محمد نه به چشمی دگر

بلکه بدین چشم سر، این چشم سر

علامه عبدالحسین امینی در سال 1320 قمری بدنیا آمد.ازهمان کودکی شیفته علوم دینی بود.وی در سن 24سالگی به دلیل شیفتگی به شخصیت حضرت علی علیه السلام به نجف رفت و پس از اخذ درجه اجتهاد به زادگاهش تبریز بازگشت، اما پس از چندی دوباره هوای نجف به سرش افتاد و عازم سرزمین یار شد، احساس مظلومیت غریبانه مولایش اورا بر آن واداشت که چهره غدیر و صاحب غدیر را به مسلمانان بنمایاند، به همین دلیل هرجاکه نامی از علی علیه السلام به چشم میخورد به سراغش رفته و با دقت فراوان در اسناد و اقوال در مورد واقعه غدیر ، و با مطالعه 10000کتاب سرانجام موفق به تالیف کتاب ارزشمند الغدیر شد، در همین احوال در اثر سفرهای فراوان به اقصی نقاط جهان بیمار شد و حدود 2سال در بستر بیماری بود تا اینکه د ر روز 12تیر1349 قبل از ظهر به دیار باقی شتافت، روحش شاد و راهش پر رهرو باد.جهت شادی روحش صلوات

امتحانات تموم شدو تعطیلات تابستونی شروع، خسته نباشی خواهرم، امیدوارم همه امتحانات با موفقیت پشت سر گذاشته باشی، خوب حالا میخوای تعطیلات چطور بگذرونی؟ از امروز سه هفته مونده تا ماه مهمونی خدا، بقیه مهمونیات برو تا توی ماه رمضون فقط مهمون خداباشی و دلت جای دیگه مشغول نباشه، خوش بگذره.التماس دعا

«اه!بازم خاموشه، چراهیچوقت روشن نمیشه؟ چراهیچ چراغی روشن نمیکنه؟چرا خودشو از تاریکی نجات نمیده؟» این جمله رو فرشته اولی به فرشته دومی گفت، وقتی دوباره سراغ قلب ی آدم رفتن که هیچ سراغی از خدا نمیگیره و اصلا به فکر خدا نیست.

خدایا!نکنه  ی روز فرشته هات دم در قلب ما بیان و ببینن چراغ دل ماهم خاموشه! نکنه ی روزی برسه که بگن:« بازم روشن نیست»

خدایا!خدای مهربون کمکم کن تا همیشه چراغ قلبمو با یاد تو روشن نگه دارم تا فرشته هات حتی ازون بالا ها نورش ببینن و بگن این همیشه روشنه!

یانور قبل کل نور و یا نور بعد کل نور و یا نور فوق کل نور نوّر قلوبنا بالیقین