خاطره ای از دانشجوی شهیداکبرقره سوفلو به مناسبت روز تولدش
23 اردیبهشت 1391 توسط قره سوفلو
شهیداکبرقره سوفلو فرزنداحمد توعملیات کربلای پنج شهید شد همونجا داداش منم جانبازشد.
روز ی که رقیه آبجی اکبر اعظم رو بدنیا آورد، اکبر میاد خونه ما تا آبجیش ببینه (آخه رقیه خونه مامستاجربود)، با خودش کادو هم آورده بود.اما اینقد خجالتی وبا حیا بود که نرفت پیش آبجیش و تو اتاق بغلی رفت و کادوش که ی دست لیوان بود تو اون اتاق گذاشت و رفت. و رفت و خواهر زادش اونو یادش نمیاد. وقتی اکبر شهید شد شیر رقیه خشک شد و اعظم با شیر گاو بزرگ شد. یادش بخیر من چهارسالم بود و یادم نمیاد اما داداشم که همرزمش بود میگه خیلی صحنه بدی بود داداشم ترکش خورده بود و اکبرجلوی چشاش جون داده بود.این خاطره رو آبجی سارام که الان معلمه تعریف میکنه هروقت یادش میفته.اکبرجان پسرعموی خوبم تولدت مبارک.